حرف دل من

سلام گلم سلام عسلم

امروز دلم هواییه هوای تو رو کرده غصه داره خیلی دلیلهای زیادی دارم برای غصه خوردن

بابایی 17 روز پیش یه عمل داشت انتظارشو نداشتیم اما عمل سختی بود هنوزم کامل خوب نشده الهی بگردم بابایی مهربونت داره تمام سعیشو میکنه هر کاری از دستش بر میاد انجام میده تا من کمتر بهت فک کنم و خوشحال تر باشم . اما من گاهی خیلی دلتنگت میشم کاش بودی کاش مونده بودی .........

 راستی یه سفر زیارتی هم رفتیم خیلی خوب بود انشااله وقتی بیایی و یکم بزرگتر بشی حتما بازم با هم میریم اونجا خیلی ها برامون دعا کردن که تو رو سالم و صالح داشته باشیم انشااله که براورده میشه .

روز دیدار

سلام گل کوچولوی مامان

 قربونت برم این روزا دل مامان خیلی برات تنگه اخه اگه مونده بودی این روزا دیگه روز دیدارمون بود ..............

زود برگرد پیشمون و برای همیشه بمونم خدا جونم نی نیمون بهم برگردون..............

دلتنگی های مامانی

سلام فرشته کوچولوی پاکم

 قربونت برم این روزا خیلی دل مامانی گرفته اصلا فکر نمیکردم برای رسیدن به تو اینقدر باید صبر و تحمل داشته باشم وقتی کسایی رو میبینم که خیلی زود و بی دردسر نی نیهاشون میاد پیششون خیلی حسرت میخورم

 گلم تو خیلی ازم دوری خیلی .................

 شاید باید یه ذره کمتر بهت فکر کنم تا هم خودم کمتر اذیت بشم هم بابایی بهتره سعی کنم از زندگی با بابایی بدون تو لذت ببرم چون چاره ی دیگه ای ندارم .

 البته خیلی خوب میدونم خدا اگه بخواد همه چیزو درست میکنه اگه بخواد خیلی زود تو رو پیشم میفرسته هیچ وقت ناامید نیستم و توکلم به خداست .

ولی بهتره واقع بین باشم و واقعیت زندگی رو ببینم . امیدوارم تو بهشت خدا بهت خوش بگذره .

روز اخر

فرشته کوچولوی من

 متاسفم که عمرت اینقدر کم بود نمیدونم چی باید بگم فقط میدونم که خیلی غصه دارم خیلی اندازه یه کوه توی دلم سنگینی میکنه یه بغض راه گلومو بسته که فکر میکنم هیچ وقت تموم نمیشه

 ولی به خاطر بابایی سعی میکنم زیاد به روی خودم نیارم اخه از ناراحتی من خیلی غصه میخوره منم میدونم که اون حالش بهتر از من نیست اما همیشه غصه هاشو تو خودش میریزه

 قربونت برم برو دوباره برو تو بهشت خدا و تا هروقت خدا خواست همون جا بمون منم راضیم به رضای خدا ...............

 امروز امدم ازت خداحافظی کنم امروز تو رو از خودم جدا میکنم ..................

 امیدوارم توی بهشت با بقیه فرشتها بهت خوش بگذره تو غصه مامانو نخور منم یه جوری بدون تو زندگی میکنم ........

خدا جونم ممنونم

سلام عشق مامانی

قربونت برم بالاخره رفتم سونو و دیدم که نی نی نازم چقدر بزرگ شده خدا رو هزار مرتبه شکر اون مشکل هم حل شده و تو فقط باید خوب رشد کنی ............

عزیزم الان دیگه همه فامیل میدونن که تو امدی عمه ها و دائیها و همه از امدنت خیلی خوشحالن

انشااله که تو صحیح و سالم زودتر بیای توی این دنیا نگران نباش گلم جای بدی نیست ما نمیزاریم بهت بد بگذره.........

بابا میگه دیگه نمیخواد سر کار بری استراحت کن اما من فکر میکنم توی خونه حوصلم سر میره هر چند که تو رو به همه چیز ترجیح میدم به همه چیز .................

 

خدا جونم مواظب نی نیم باش

عزيزم قوي باش

سلام عشق ماماني

قربونت برم ممنونم كه قوي بودي بازم ازت ميخوام قوي باشي و براي هميشه پيشم بموني ازوقتي كه فهميدم خطر تهديدت ميكنه سر كار نرفتم و خونه مامان بزرگ امدم دارم استراحت ميكنم تا تو حسابي قوي بشي و جات خوب خوب باشه

عزيزم همه نگرانت هستند مخصوصا بابايي توي اين مدتي كه تو دل ماماني امدي بابا كلي هديه برام خريده تا من سرگرم بشم و حسابي استراحت كنم و من مطمئن هستم خدا مواظبته ميدونم خداي مهربون كه تو رو بهم هديه كرده حتما مواظبت هست تا سالم بموني

ماماني ۳روز ديگه ميرم سونو تا مطمئن بشم ديگه خطري تهديدت نميكنه

راستي من حالم خوبه و خوشبختانه قند خونم طبيعيه خدا رو شكر ..............

۳ روز ديگه ميبينمت عزيز دلم بوس

قلب فرشته کوچولو و نگرانیهای مامان

سلام عشق مامانی

دیروز رفتم پیش دکتر تا بتونم قلب کوچولو وناز نازیتو ببینم خیلی نگرانت بودم ببخشید که خیلی بهت استرس وارد کردم

وقتی روی تخت خوابیده بودم اینقدر قلب خودم تند تند میزد و داغ شده بودم که هیچ صدای دیگه ای نمیشنیدم خدا رو شکر دکتر بعد از اینکه کلی دقت کرد و چشماشو ریز و درشت کرد و جون منو بالا اورد گفت :جنین خیلی کوچیکه اما قلبش فعاله خیلی خوشحال شدم اما بعدش گفت یه لکه کوچیک خونی کنار جنین هست اگه بتونه تا دوهفته دیگه طاقت بیاره و چیزیش نشه خطر رفع میشه .

 وای فرشته کوچولو من تورو خدا قوی باش و دوهفته دیگه طاقت بیار عزیز دلم ،مامان طاقت نداره که تو بازم از پیشش بری .

بعد از اینکه ازمایشهامو نشون دکتر دادم بهم گفت قند خونت خیلی بالاست خطرناکه .............

عزیر دلم اصلا دلم نمیخواد تو اسیب ببینی خیلی نگرانتم ...............

همه امیدم اول به خداست و بعد اینکه ازمایشگاه اشتباه کرده باشه و مامانی دیابت بارداری نگرفته باشه به بابایی نگفتم چی شده فقط گفتم قلب نی نیمون میزنه اونم خیلی خوشحال شد و کلی ذوق قلب کوچولوتو کرد اخه میدونی بابا ماموریته رفته شیراز دلم نمیخواست نگران بشه یکم برام سخته تنهایی تحمل کنم از طرفی هم دلم نمیخواد به تو استرس وارد بشه

خدا جونم مواظب فرشته کوچولوم باش

هفته ششم

اين روزها عاشقم عاشق خانه ام.

 همخانه ام و نازنيني كه تا چند ماه

 ديگر مهمان خانه مان مي شود

 اين روزها سخت عاشقم

 عاشق لحظه هاي ناب زندگيم

اين روزها شاه بيت غزل هايم.

كودكي ست كه نفس نفس انتظار آمدنش را ميكشم ...........

 

سلام عشق مامانی خوبی گلم

امروز ۴۰روزته و فکر کنم اندازه یه دونه عدس هستی الهی دورت بگردم نمیدونی من و بابایی چقدر بیتاب دیدنتیم نمیدونی چقدر خوشحالیم از امدنت بابایی هر روز توی تابلوی کارهاش مینویسه تو چند روزته و هر روزم میگه که طاقت نداره این همه صبر کنه تا تو بیایی..........

عزیز دلم توی این هفته قلبت تشکیل میشه و من تا دو هفته دیگه میتونم قلب نازتو ببینم از خدا میخوام یه قلب مهربون و دریایی بهت بده گلم

 

خدا جونم به خاطر همه چیر ممنونم .....

نی نی نازمو به دستان مطمئنت می سپارم .

فرشته کوچولو خوش امدی

یکی بود یکی نبودو زیر گنبد کبود، غیر از اون خدای رحمان،گلکم، هیچکی نبود.

 توبهشت، اول صبح، ولوله شد. ... قلقله شد.

پریا، فرشته ها،شاپرکا، پروانه ها، حتی این خورشید وماه ،همه تو هول و ولا از این طرف به اون طرف میپریدن، می دویدن...، که آهای خبر خبر، همه بیائید پشت در. خدا فرستاده پیام، دارم میام دارم میام خلاصه فرشته ها وپریا ، پشت سرهم، به پشت در صف کشیدن، جلو دروازه رو هم، با عطر گل، آب پاشیدن.

همه منتظر بودند وچشم به راه که یهو دربازشد و اومد خدا.

 خداگفت: فرشته های ناز من ،دلبرای طناز من می خوام ازبین شما دلبرکها،یکی انتخاب کنم.

 تا به خواسته دوتا از بنده هام ،جواب کنم. خوشگلها، فرشته ها، شاپرکها... کیه که دلش بخواد مهمون آدما بشه؟ کی میخواد بال وپرش از رو شونش جدا بشه؟

کی می خواد هدیه من به این دوتا بنده بشه؟ کی میخواد به روی لبهای اونا خنده بشه؟ کی میخواد به جای پروازِ توی وادیِ من، پاشو رو زمین بزاره، بره تو دشت ودمن؟ کی می خواد بجای بازی میون فرشته ها، دلمو شاد بکنه، بشه انیسِ آدما؟

همه در سکوت کامل به خدا گوش میدادن همه مبهوت به فرمایش حق دل می دادن اگه از سنگ صدایی می یومد،

از اونا نه اگه حتی نفسی در می یومد، از اونا نه که یهو از ته صف ندا اومد " من حاضرم" یکی رو پنجه بلند شد، صدا زد " من حاضرم" پر وبالشو بهم زد، صدا زد " من حاضرم" پرید و هی دست وپا زد، صدا زد " من حاضرم" دوباره ولوله اوفتاد تو بهشت،

خدا اسمشو تو دفترش نوشت.

 همه فرشته ها به دور اون حلقه زدن، اومدن به دور اون پا کوبیدن ،دست می زدن. همه سرمست، همه شاد، همه در تب وتاب به تنش کرد خداوند، لباسِ مهتاب.

 روسرش دست نوازشی کشید،

 گفت خدا: در پناه منی و هرچه بخواهی با ما این زمین که میروی، پر ز فراز است ونشیب کوچه هایش همه تاریک،

همه سرد و غریب پر تلاطم بود ایام درآن گه نسیم است،

 گهی پر طوفان غصه ودرد اگر بر دلت آمد فردا کن خطابم ، شنوم، گر که تو باشی هر جا...

 خلاصه کلام فرشته کوچکم تورا از عرش زیبای خدا به زمین دعوت کرده ایم و مشتاقانه منتظریم تا ورود سبزت را جشن بگیریم.

تولد بابایی

 

به اوج دل نشاندمت به رهگذار زندگی

 

 

                                          زمانه گر خزان شود تویی بهار زندگی

 

 

به پاکی دلت قسم که دل ز تو نمی کنم

 

 

                                          که تکیه گاه من تویی در این حصار زندگی

 

 همسر عزیز و مهربانم تولدت مبارک از خدا جونم ممنونم که تو رو افرید و

 ازش میخوام از نسل تو یه فرشته  کوچولو  برام  بفرسته…..

 

اینم کیک تولد بابایی