بازی وبلاگی

از دوست خوبم فاطی جون متشکرم که منو به این بازی دعوت کرد


اینم بازی :

بزرگترین ترس در زندگیت؟

محتاج کسی بشم

اگه 24 ساعت نامرئی می شدی چیکار می کردی؟

میرفتم کنار کسایی که دوسشون دارم

اگه غول چراغ جادو توانایی براوردن یه آرزو بین 5 تا 12 حرف رو داشته باشه اون چیه؟

سلامت و خوشبختی پسرم

از میان اسب ، سگ ، گربه ، پلنگ و عقاب کدوم رو دوست داری؟

اسب

کارتون مورد علاقه کودکیت؟

بابالنگ دراز

در پختن چه غذایی تبحر نداری؟

آش

اولین واکنش موقع عصبانیت؟

فرياد زدن 

با مرغ دریا اورانیوم و خسته جمله بساز.

مرغ دریایی با دهانش اورانیوم را حمل میکرد و بسیار خسته بود

دو بیت شعری که خیلی دوسش داری؟

درخت تو گر بار دانش بگیرد                         به زیر آوری چرخ نیلوفری را


اگر بخواهی با تونل زمان فقط به یک روز از زندگیت حال، گذشته یا آینده سفر کنی اون روز کدوم؟

به گذشته میرفتم و خاطرههای تلخم رو پاک میکردم

چه رنگی هستی؟ چرا؟

آبی و قرمز . بعضی وقتا آروم بعضی وقتا در تلاش

اگر قرار باشه یه روز از ایران بری کدوم کشور رو برا زندگی انتخاب می کنی؟

کانادا

بهترین اس ام اس در اینباکس گوشیت؟

اس ام اس از همسرم

اگر قرار باشه 3تا از آشناهاتو امشب به مهمونی دعوت کنی اون سه نفر کیان؟

دوستای ندیدمو

اگر قرار بود کسی رو ملاقات کنی؟

بازم دوستای ندیدمو

اگر قرار بود یک کلمه از لغت نامه زندگیت حذف کنی اون یک کلمه چیه؟

ناراحتی

اسم دیگه برای وبلاگت؟

نینی ناز

خودت رو شبیه چه میوه ای میدونی؟

هلو!!

سه خصوصیت اخلاقی بدت؟

وقتي عصباني ميشم زود از كوره در ميرم !

وقتی از یه نفر کینه به دل میگیرم به این راحتی کینم نمیره

بدیهای آدما رو براحتی نمیتونم فراموش کنم مخصوصا اگه بار اولشون نباشه

کاشکی...

کاشکی همه با هم خوب و مهربون بودن سر همدیگه کلاه نمیذاشتن

طبق قانون بازي منم سه نفر از دوستانم به شرح زير ر به بازي دعوت مكنم

شیرین جون

سارینا جون

مریم جون

بازی

امروز 2/1/1392 با گل پسرم رفتیم مجتمع زیتون قسمت بازی بچه ها تا عزیزکم بازی کنه.
 تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com

اول که وارد شدیم رفتیم سراغ یه ماشین کوچولو که با آهنگ تکون میخورد پسر گلم یکمی ترسید ولی نشست

و بازی کرد . بعدش رفت یکم این ور و اون ورا برای خودش گشت و خوش گذروند و با نینی های همسن خودش

بازی کرد . 


بعد از یکساعت و نیم بازی وقتی خواستیم بیایم باباجون و عزیزکم رفتن سوار قطار شدن آرتین خان کلی

خوشحالی میکرد و واسه مامان دست تکون میداد قربونش برم .


وقتی که پیاده شده دیگه خسته بود رفتیم یکم تو مجتمع گشت زدیم و بعد از خوردن ناهار برگشتیم خونه .


توی راه که بر میگشتیم هم یه توپ بزرگ براش خریدیم که خیلی خوشحال بود و توپشو خیلی دوست داره .

البته رنگ توپ رو آرتین انتخاب کرد .

دوست دارم گل پسرم ایشالا همیشه شاد و خندون باشی 

آمـــــدیم

سلام گل پسرم

اومدم تا بعد از یه مدت طولانی از کارا و شیطونیات بگم .

دایره لغات عزیزکم :

بیو : بیا

بابا دوو: بابا جون

مامانو: مامان جون

ای در : پدر

عمــــ : عمو

دَیی: دایی

گاگا : آقا

جیک جیک : جوجه

توت : توپ

پیزیی: پیشی

تاتا عبازی: تاب تاب عباسی

ایی دیی: سی دی

مـــایــی : ماهی

باس : باز

کَــ : کفش

موس: موز

ایب: سیب

ایتال: پرتقال

هوهو : هلو

اُدک: اردک

اَس : اسب

پَت : پتو

و....

عشق و علاقه زیاد به پَت باعث میشه که ما همه جا ببریمش عشق به دندون گرفتنش به بغل کردنش .


وقتی که تلفن زنگ میزنه چنان هیجانی سرتا پای وجودتو میگیره که بیا و ببین همش میدویی این ور و اون ور

که تلفن داره زنگ میزنه اگرم دم دستت باشه که سریع برمیداری میگی اَوو قربون الو کردنت بشم من.



راه جدید برای گول زدن مامان به آب دادن بهت اینه که میگی مامان آبه بعد وقتی من بهت آب میدم و موقعی

که حواسم نباشه بقیه آب رو میریزی زمین شیطونک .


وقتی که بابا از سر کار میاد همچین خوشحالی میکنی عزیزم که انگار که چند روزه باباجونو ندیدی.


علاقه زیادی به بیرون رفتن مخصوصا با کفش داری که هر جا دوست داری بری و ما اصلا نباید دستتو بگیریم

وگرنه جیغ جیغ بابادوووو نهههههههه که یعنی ولم کنین برم حالا میخواد وسط خیابون باشه یا تو یه پاساژ یا

مغازه .

و اما یکسالگی ....

سلام به همه دوستای من و مامانم


من کوچولو بالاخره و به امید خدا یکساله شدم و سری توی سرها پیدا کردم (ماشالا) الان دیگه میتونم تو روروئک هر جا که بخوام برم .

متحرک - جدید - تصاویر زیبا ساز - وبلاگ


به مناسبت یکسالگی جشن تولدی بر پا شد که افراد ذیل در آن شرکت داشتند:

پدربزرگها.مادربزرگها.داییها.عموهاو....

متحرک - جدید - تصاویر زیبا ساز - وبلاگ

و اینجانب در این شب مبارک و به یاد ماندنی از خوشحالی در پوست خود نمیگنجیدم زیرا که همه ی عزیزانی

که مرا بسیار بسیار دوست داشتند در آن بودند و به من و همه که خیلی خوش گذشت.

متحرک - جدید - تصاویر زیبا ساز - وبلاگ

هدیه هایی که اینجانب دریافت نمودم :


هدیه مامان یه تاب . آقاجون جوجه بزرگ . دایی جون تفنگ . دایی جون ماشین کنترلی . عمو جون یه ماشین سه طبقه . یه سگ خوشکل از طرف باباجون و مبلغ 100000 تومان از طرف پدرجون و مادرجون.

متحرک - جدید - تصاویر زیبا ساز - وبلاگ


خلاصه که در آن شب بیاد ماندنی من فهمیدم که کم کم دارم بزرگ میشوم و به یکسالگی رسیدم  و خود یکسالگی خیلی خیلی برایم بزرگ است .


تصاویر زیباسازی - جدا کننده پست


چند قدم میتونم راه برم ولی سریع میشینم چون یه کوچولو میترسم دستمو به روروئک میگیرم و با کمک روروئک خیلی زیاد راه میرم . مامان هم هر روز دستمو میگیره و منو راه میبره تا ترسم بریزه .


تصاویر زیباسازی - جدا کننده پست


واکسن یکسالگی رو هم خدا رو شکر بدون تب پشت سر گذاشتم و زیادم گریه نکردم .

نه ماه درون وجود و نه ماه بیرون وجود

پسر گلم امروز نه ماهه شدی . نه ماهگیت مبارک عسلم

 

متحرک - جدید - تصاویر زیبا ساز - وبلاگ

نه ماهه که با مایی و بهترین روزهای عمرم رو برام ساختی و نه ماهه که از وجودم جدا شدی و به دنیا اومدی و شیرین ترین روزها رو برامون ساختی روزهایی که برامون قشنگترین ، عاشقانه ترین و البته سخت ترین روزها بوده .


پسر گلم اولین مروارید شیریش  در نه ماهگی دراومد و ما رو غرق خوشحالی کرد .

متحرک - جدید - تصاویر زیبا ساز - وبلاگ

این روزا دیگه به راحتی میتونی چهار دست و پا بری البته نه به سرعت یواش یواش خودتو میبری جلو و کلی کیف میکنی و میخندی .

 

کلماتی که میگی :

دَ دَ (به میزان زیاد)  ما ما (به میزان خیلی زیاد  ) با با (کمتر) عژیژه (به معنی عزیزه ) که دایی جون بهت یاد داده این کلمه رو وقتی یاد گرفتی که دایی جون بردت کنار یخچال و در یخچالو برات باز کرد و تو از دیدن اینهمه خوراکی در یخچال به وجد اومدی و اینو گفتی . و من از شنیدنش ذوقم به سقف چسبید

متحرک - جدید - تصاویر زیبا ساز - وبلاگ

یکماه آینده عیدنوروز هست و من و بابا جون دنبال عیدی خریدن و لباسای خوشکل برای تو گل پسرم هستیم .

وقتی که یه آهنگ میشنوی شروع میکنی به دست زدن و گفتن دَ دَ یعنی دست دست  و تند تند دستاتو تو هوا تکون میدی

 

تصاویر زیباسازی - جدا کننده پستتصاویر زیباسازی - جدا کننده پست

 

 

هشت ماهگی عشق مامان

این روزا با روروئک هر جــــــــا که دوست داشته باشم میرم انقدرم بهم خوش میگذره که نگو و نپرس 

 

ولی وقتی به یه جایی میرسم که یه کوچولو ارتفاع داره گیر میکنم و جیغ و جیغ که بیاین نجاتم بدید

 

تا یه نفر میاد نجاتم بده حالا چه مامان چه بابا چه هر شخص سوم دیگه ایی دستمو دراز میکنم که

یعنی بغلم کن  آخه خیلی زرنگم

 

 

مامان برام غذا درست میکنه بعضیاشو دوست دارم بعضیاشم نه  ولی وقتی مامان جون از غذاهای

خوشمزه ایی که  خودش میخوره بهم میده انقده دوست دارم که نگو

 

تازه یه کاریم که جدیدا یاد گرفتم اینه که وقتی یه کتاب میدن دستم بهم میگن بخون شروع میکنم به

خوندن کلماتی مثل : آآآآآآآ   اوووووو اییییییییی و... آخه بقول مامانم با سواد شدم

 

 

تو روروئک رو نوک پا راه میرم عین این خانومایی که کفش پاشنه بلند پوشیدن قهقهه

 

داییمو که میبینم انگار که دنیا رو بهم دادن کلی ناز و عشوه تا بغلم کنه وقتیم که بغلم میکنه دستمو دراز

میکنم و راهو نشون میدم که از کدوم طرف بریم

 

 

عاشق پرتقالم بقول مامان جون به مامانم رفتم تا مامان داره پرتقال پوست میگیره زود با روروئک میدوئم

طرفش و هی میگم مَــن  مَــن  مَــن (قربون اون من من گفتنت بشم عزیز دلم که وقتی میگی قند تو دل

مامان آب میکنن)

 

و این منم در هفت ماهگی

دست میخورم در حد زیاد با صداهای خوشمزه

 

 

رو پای بابا و مامان میتونم بشینم ولی رو زمین به تنهایی نه باید حتما یه نفر پشتم بشینه که یه دفعه سقوط نکنم

 

 

دیگه با سرعت میتونم دمر بشم و غلت بخورم جوری که یه دفعه مامان میبینه از این ور با سرعت نور میرسم به اونور اتاق

 

به آهنگایی که از تی وی پخش میشن علاقه دارم و ساکت و بدون حرکت نگاشون میکنم

 

 

بعضی وقتا که حوصله ندارم هر چی مامان صدام میزنه انگار نه انگار که با منه خودمو میزنم به اون راه  و اصلا نگاش نمیکنم ولی در عوض باباجون هر وقت صدام کنه به سرعت به طرفش میرم و خودمو لوس میکنم تا بغلم کنه

 

عاشق دالی بازیم وقتی یکی باهام بازی کنه مگه دیگه ول میکنم انقدر کج و راست میشم تا طرف از رو بره

 

 

(انقدر این روزا شیرین شدی گل پسرم که هر روز که میگذره عاشقترت میشم و دوست دارم همیشه کنارت باشم و یه لحظه هم تنهات نذارم انشاالله همیشه در زندگیت موفق باشی و پله های ترقی رو تند و تند طی کنی )

 

 

یکعدد شش ماهه به رنگ شیطنت

 

شیطون شدی این روزا شدید عسلک نیشخند 

 

غلت خوردنو به خوبی یاد گرفتی همش غلت میخوری تا به چیزی که میخوای برسی حتی اگه سه متر اونورتر باشه از خود راضی .

 

یه بارم تو این غلت خوردنا سرت خورد به پایه مبل و گریه کردی کوچولوی منگریه 

 

پاهاتو میگیری تو دستت و شصت پاتو میخوری ملچ و مولوچ انقدر خوشمزه که منم حوس میکنم بخورمشون نیشخند 

 

یه خبر بد اینکه فعلا که از دندون هم خبری نیست

 

اولین تجربه غذای کمکیت هم شد سرلاک که من و باباجون با احتیاط و یواش یواش میدادیم و تو میخوردی . خدا رو شکر قلب

 

عاشق موبایل و کنترل و تلفنی فقط اگه یه دونشو دست ما ببینی با جیغای بنفشی همراه میشیم که هم ما و هم خونه رو با خودش میبره عزیزمممممنیشخند 

 

 

 

روروئکتو هم خیلی دوست داری چونکه باهاش میتونی هر جایی بری گرچه خیلی زود خسته میشی

 

ددری هستی شدید باید هر روز بریم ددر وگرنه حوصلت سر میره و همش غر میزنی مخصوصا اگه دردر

خونه مامان جون اینا باشه که از شادی در پوست خودت نمیگنجی عسلکم

 

منه پنج ماهه

 کارای جدیدم

غلت میزنم و به زور سرمو چند ثانیه بالا نگه میدارم ولی یهو میافتم عصبانی

 

یاد گرفتم لبخند میزنم مخصوصا به مامان یعنی وقتی مامانی میخنده منم میخندم نیشخند همه انقدر از کارم تعجب میکنن ولی نمیدونم چرا ؟

بابا جونمو که میبینم انگار دنیا رو بهم دادن از خوشحالی بال در میارم و همش جیغ میکشم که بیا منو بغل کن هیپنوتیزم

 

مامان جون و آقاجونو که دیگه حسابی میشناسم وقتی میرم خونشون همچین خودمو لوس میکنم و ناز و عشوه میریزم که اونا زود میدون و بغلم میکنن

 

یه کشف جدید اینکه همچین به دستام خیره میشم که هر کی ندونه فکر میکنه نگاه چی میکنم خنده 

 

 

بعضی وقتا هم که آب دهنم زیاد میشه مامانم سریع میدوئه میره چراغ قوشو میاره و نگاه تو دهنم میکنه

ببینه دندون دارم یا نه ولی میبینه که نه خیر از دندون خبری نیست ابرو 

 

 

برخوردم با غریبه ها جوریه که اگه یه غریبه بهم نزدیک بشه چنان گریه ایی راه میندازم که نرسیده بهم

خودش فرار میکنه و دیگه طرفم نمیاد خنده برخوردم با آشناهای دورم تعریفی نداره

 

خلاصه اینکه یواش یواش دارم اطرافمو میشناسم وقتیم که میرم بیرون همچین به آدما خیره میشم که

انگار بجز مامان و بابام تا حالا هیشکی رو ندیدم متفکر

 

                                           

 

ربع سالگی

سلام عزیزم

جدیدا یاد گرفتی دمر بشی ولی دستت زیرت میمونه و انقدر اه اه میکنی تا یکی بیاد به دادت برسه نیشخند موقع هایی هم دمر میشی که کسی دور و برت نباشه .

تو نینی لای لای که خوابیدی یه وری میشی و با دستت بالای نینی لای لای رو میگیری و میخوای دمر بشیهیپنوتیزم ..


وقتی مهمونی میریم آدمای اونجا باید یواش یواش بهت نزدیک بشن اگه یه دفعه بیان از من بگیرن و بغلت کنن انقدر جیغ میزنی و گریه میکنی که سریع به من برت میگردونن .

اگه هم نخوای به کسی توجه کنی هر چقدر اون طرف خودشو بکشه و صدات بزنه تو اصلا محلش نمیذاری و تو این محل  نذاشتن گاهی تا ساعتها پا برجا هستی خنده

موقع عوض کردن پوشک انقدر وول وول میخوری که من مجبورم با سرعت هر چه تمام تر پوشکتو عوض کنم زبان 

این روزا بغلی شدی حسابی هر جا که میریم باید شما هم باشی وگرنه خونه رو رو سرت میذاری از جیغای بنفش

تازه یه بارم که پنجره خونه باز بود و شما داشتی گریه میکردی یه مادر و بچه ایی از پشت خونمون رد شدن و بچه کوچولوئه داشت به مامانش میگفت : مامان نینیه خنده مامانشم گفت آره

خلاصه که حسابی تو کوچه برای خودت معروف شدی نیشخند

ادامه نوشته